پشت پرچین

پشت پرچین

گاهی حتی یک آدمِ بیسواد ادبی مثل من هم دلش میخواهد بنویسد یک چیزهایی را...
چیزهایی که گاهی در ذهن انگشت های آدم گیر میکند...
شاید فقط همین
شاید هم نه...

کفشدوزک کوچولو

دسته بندی
۱۶
آبان

زمان هایی هست یک تصمیم ساده برای آدم غول می شود و میخواهد آدم را قورت بدهد. وقتی بین یک دو راهی گیر میکنی که دلت تو را میکشاند این سو و عقلت میکشد آن سو. وقتی همیشه عقلت بر تو حاکم باشد پیروی از دل چقدر ترسناک می شود. ترس از سرزنش های عاقلانه...



- حالا این دوراهی بود، یه وقتایی آدم سر چند راهی قرار میگیره که دیگه اصلا انقدر اوضاع ناجور میشه که بهتره فعلا نپردازیم بهش.

  • کفشدوزک کوچولو
۱۴
آبان
آدم دلش پرپر می شود
فردا کوچک ترین خادم مسجد را قبری کوچک در بر خواهد گرفت.
خانه ابدی ات آباد مرتضی...
  • کفشدوزک کوچولو
۱۲
آبان
یک سری آدم هستند که خیلی فکرشان روشن است. آنقدر روشن که خودشان را هم کور کرده و درست را از نادرست تشخیص نمیدهند. بعضی هایشان دید اندکی دارند و نوک دماغشان را میبینند. کاش این دسته از روشن فکرها اقلا دماغشان دراز تر بود، آن وقت وسعت دیدشان بیشتر می شد.
در فضای مجازی این بظاهر روشن فکران، این روزها مطالبی دیده میشود که کور کورانه تایید و اشتراک گذاری می شود.
جای اینکه برای خود بی هویتشان یک هویت نصفه نیمه حتی دست و پا کنند، می آیند هویت اسطوره ی عالم را زیر سوال می برند.
حسین! این کوفی نژادها دست از تو نمیدارند.
متن هایی که این روزها خواندم دلم را سوزاند.
ای غریب ترینِ عالم
العجل
العجل
العجل


چه کسی می داند، پر شدن یعنی چه؟ پر شدن یک انسان خالی...
- شریعتی
  • کفشدوزک کوچولو
۰۸
آبان
دخترک از میان جمعیتی که ساکت و بعضا بی تفاوت شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود...
عروسک وقمقه اش را محکم زیر بغل میگیرد....
شمر با هیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین 'ع' می چرخد ونعره می زند، از گوشه چشم دخترک را می پاید...
او با قدم های کوچکش از پله های تعزیه بالا می رود.
از مقابل شمر میگذرد.
مقابل امام حسین 'ع' می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند...
قمقمه اش را مقابل او می گیرد.
شمشیر از دست شمر می افتد... و رجز خوانی اش قطع میشود.
دخترک میگوید: " بخور،برای تو آوردم" و برمی گردد.
رو به روی شمر که حالا دیگر بر زمین زانو زده می ایستد.
مردمک های دخترک زیر لایه ی براق اشک می لرزد.
توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید : " بابا ، دیگه دوستت ندارم." صدای هق هق مردم فضا را پر می کند.



- نوشته فوق از اینجانب نیست و از جایی کپی شده.
  • کفشدوزک کوچولو
۰۵
آبان
شاید چیزی بیشتر از چفیه سفیدی که امروز عوض کادوی تولد گرفتم این روزا بهم نمی چسبید.
در حد یه کادوی برند گرون بهم چسبید.
انشاءا... شهید بشه.


- چیست بالاتر از آرزوی شهادت برای کسانی که دوستشان داری.

* قانون پاییز است اینکه مرگ هر مهر
   از روزهـــای اول آبــان شــروع شـد
   - فاطمه سادات قاسمپور

(داشتم چند بیتی از شعرای مختلف که آبان توش داشت و تو خاطرم بود رو مینوشتم دیگه پشیمون شدم فعلا همین کافیه… شاید در پستی جداگانه همچین کاری رو انجام بدم :دی)
 
  • کفشدوزک کوچولو
۰۴
آبان
2 مورد هست که حتما باید بی صدا باشد
اول نفس هات
دوم قدم هات
بروز صدا در هر یک نشانه بیماریست.
(اکنون مجالش نیست، بعدن به تفصیل توضیح خواهم داد)

(نا گفته های من از زبان خودم / جلد0 / صفحه nام)

- تمام نوشته های من، زاده ی افکار پریشان اینجانب و نظرات شخصی و حساسیت های خودم می باشند.
  • کفشدوزک کوچولو
۳۰
مهر

یک وقت هایی هست بهانه هایی پیدا می شوند برای مرور چیزهایی که مدت هاست گوشه ی ذهنت خاک می خورند و تو فکر میکنی که فراموششان کرده ایی و چقدر ناجور است که خواستنی ترین هایت تلخ شده باشند.

اما همه ی این بهانه ها چقدر خوبند برای رفتن به لحظه هایی که... به گذشته هایی که... به خودت که...

باور نکن تنهایی ات را... (+)*



هر نفـس فـریادم اما از صدا افتاده ام
آه! امشب یاد خیلی چیز ها افتاده ام

- علی خلیلی


* توضیحات به پیوست،پیوست شده.

- لینک به تقلید از ماهی جان

  • کفشدوزک کوچولو
۲۸
مهر

ـآتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت



* خـــرقــه زهــد مـرا آب خـرابات ببـرد
   خانه عقل مرا آتش میخـانه بسوخت

   - حافظ

  • کفشدوزک کوچولو
۲۷
مهر
تفریح جدیدم شده اینکه یک ماسک سفید بزنم راه بیوفتم بروم داخل بیمارستان ها و تمام راه رو ها و طبقات را بگردم. گاهی در پیچ و خم بیمارِ بیمارستان گم می کنم خروج را و مرگ از جلوی چشم هایم عبور می کند.
هر بیمارستانی که در مسیرم باشد می روم داخل و تمام بهانه های ناراحتی و افسردگی را کنار میگذارم و ساعتی را می نشینم به انتظار نوبتی که نگرفتم و شکر می کنم خدای تمام لحظه ها را که سالمم.


از دسـت و زبـان کـه بـرآید
کز عهده شکرش به درآید
- سعدی
  • کفشدوزک کوچولو
۲۷
مهر

می نوشتم عشق، دستم بوی شبنم می گرفت



   می‌نوشتم عشق، دستم بوی شبنم می‌گرفت
   آهِ حــــوّای درون، دامــــان آدم مـــی‌گـــرفــــت

   - غزل تاجبخش


* گر سبک سازی چو شبنم از علایق خویش را
   مــی تــوان در پـیــشـگـاه خاطـر گل راه یافت

   - صائب تبریزی

  • کفشدوزک کوچولو