پشت پرچین

پشت پرچین

گاهی حتی یک آدمِ بیسواد ادبی مثل من هم دلش میخواهد بنویسد یک چیزهایی را...
چیزهایی که گاهی در ذهن انگشت های آدم گیر میکند...
شاید فقط همین
شاید هم نه...

کفشدوزک کوچولو

دسته بندی

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۹
تیر
پیاده روی های طولانی و همیشگی. از سیّدخندان تا ولیعصر و گاهی تا منیریه و خیلی مسیرهای دیگر.
سبک کردن بار یک تراکت پخش کن و پخش کردن تراکت ها در طول مسیر.
گاهی کافه با مریم، پریسا، آناهیتا (وقتی برای بعضی ها مجبوری نام ببری :|...)
طبیعت گردی و کوه.
شاید گاهی یک کتاب خوب.
بادبادک بازی.
فرو بردنِ پا توی آب یخِ رودخانه (در صورت وجود امکانات).
خط خطی کردنِ دیوار اتاقم (یک عادت از کودکی).
رد شدن از روی موزاییک های قلمبه دارِ پیاده رو که کسی تحویلشان نمی گیرد.
این داشت یادم می رفت: وقتی از روی پل هوایی رد می شوم مواظبم ماشین ها را له نکنم.
این ها تفریحات من یا شاید یکی مثل من (اگر موجود باشد) بود.
من خودم هستم. یک آدمِ معمولی. خیلی معمولی تر از خیلی معمولی نماها. اما برای خیلی ها شاید نه. مثلاً همان خوش فکرهای ظاهر بین(1). می دانم با چیزی که خیلی ها فکر میکنند خیلی فاصله دارم.
همین بعلاوه یک سری حرف ها که وقتی بی فایدست، بهتر است بماند گوشه ذهن آدم.


(1) چقدر می تواند مهم باشد افکار اینطور آدم ها؟؟؟ و چقدر می توانند مهم باشند این طور آدم ها؟؟؟ [برای من یا یکی مثل من (اگر موجود باشد)]
* زاهــد ظاهــر پرسـت از حـال مـا آگـاه نیست
  در حـق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

  - حافظ

  • کفشدوزک کوچولو
۰۱
تیر

زنـده به گــور کــردنـت در پـس خـاطـرات هـم
فـایـده ایی نمی کــند چون تو جوانه می زنی

  • کفشدوزک کوچولو