پشت پرچین

پشت پرچین

گاهی حتی یک آدمِ بیسواد ادبی مثل من هم دلش میخواهد بنویسد یک چیزهایی را...
چیزهایی که گاهی در ذهن انگشت های آدم گیر میکند...
شاید فقط همین
شاید هم نه...

کفشدوزک کوچولو

دسته بندی
۰۷
شهریور

مدتی است که فهمیدم
ریش های پدرم سفید شده

  • کفشدوزک کوچولو
۰۲
شهریور
دلتنگی جای خالی پدبزرگ است
همان وقت هایی که مادربزرگ تنهاست و تنهایی نماز شب میخواند 
عصایی است که پایش به زمین نمیرسد دیگر و میخ دیوار شده


* بی تو شهریور من نسخه ایی از پاییز است
   سـی و یک روز قـرار است کـه ابری باشـم
   - انسیه آرزومندی
  • کفشدوزک کوچولو
۲۰
مرداد

بخوانید و بنویسید ولی اسراف نکنید.


(ناگفته های من از زبان خودم / جلد0 / صفحه اول)



- آدم باید به درجات بالایی از عرفان رسیده باشد که بتواند همه چیز را به هم ربط بدهد.

- بی شوخی، خواندن و نوشتن غذای روح است.

  • کفشدوزک کوچولو
۱۳
مرداد

از دست های تو
هر قدر می کشم
باز طرح تازه برای کشیدن هست

  • کفشدوزک کوچولو
۱۲
مرداد
...
مـن تو نگــاه گــرم اون دیـدم
قلبم لباس عشق می پوشه


- آدم هر چیزی که نوشت دلیل بر تجربه شخصی نیست.
  • کفشدوزک کوچولو
۰۸
مرداد
یک لنگه اش را که آب ببرد
لنگه دیگرش میشود دل تنگی
هر قدر هم کوچک باشد
روی گوشت سنگینی می کند
گوشواره کوچک قدیمی...
  • کفشدوزک کوچولو
۰۲
مرداد

یک جاهایی هست در آن احساس راحتی و امنیت میکنی، حتی بیشتر از زمانی که در خانه و حریم خودت هستی. هر قدر هم در شلوغی این جاها گم بشوی یا در وسعت آن شمال و جنوبت را گم بکنی باز هم احساس امنیت داری... 



- آخ که در ماه خدا ۱۰ روز مهمان تو بودن چه صفایی دارد...

* شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد
   از آن وقـتـی کـه خـاک پاـی سلــطان خـراســانـم

   - سیّدحیدرضا برقعی  

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.

  • کفشدوزک کوچولو
۰۹
تیر
پیاده روی های طولانی و همیشگی. از سیّدخندان تا ولیعصر و گاهی تا منیریه و خیلی مسیرهای دیگر.
سبک کردن بار یک تراکت پخش کن و پخش کردن تراکت ها در طول مسیر.
گاهی کافه با مریم، پریسا، آناهیتا (وقتی برای بعضی ها مجبوری نام ببری :|...)
طبیعت گردی و کوه.
شاید گاهی یک کتاب خوب.
بادبادک بازی.
فرو بردنِ پا توی آب یخِ رودخانه (در صورت وجود امکانات).
خط خطی کردنِ دیوار اتاقم (یک عادت از کودکی).
رد شدن از روی موزاییک های قلمبه دارِ پیاده رو که کسی تحویلشان نمی گیرد.
این داشت یادم می رفت: وقتی از روی پل هوایی رد می شوم مواظبم ماشین ها را له نکنم.
این ها تفریحات من یا شاید یکی مثل من (اگر موجود باشد) بود.
من خودم هستم. یک آدمِ معمولی. خیلی معمولی تر از خیلی معمولی نماها. اما برای خیلی ها شاید نه. مثلاً همان خوش فکرهای ظاهر بین(1). می دانم با چیزی که خیلی ها فکر میکنند خیلی فاصله دارم.
همین بعلاوه یک سری حرف ها که وقتی بی فایدست، بهتر است بماند گوشه ذهن آدم.


(1) چقدر می تواند مهم باشد افکار اینطور آدم ها؟؟؟ و چقدر می توانند مهم باشند این طور آدم ها؟؟؟ [برای من یا یکی مثل من (اگر موجود باشد)]
* زاهــد ظاهــر پرسـت از حـال مـا آگـاه نیست
  در حـق ما هرچه گوید جای هیچ اکراه نیست

  - حافظ

  • کفشدوزک کوچولو
۰۱
تیر

زنـده به گــور کــردنـت در پـس خـاطـرات هـم
فـایـده ایی نمی کــند چون تو جوانه می زنی

  • کفشدوزک کوچولو
۳۱
ارديبهشت
من
پشت خط خوردگیِ یک روزِ تقویم زندانی شد.


خویش را گم کرده ام در سنگلاخ زندگی
هـرچـه میـگـردم نمـیدانم کجـا افتـاده ام
- فصیحی هروی
  • کفشدوزک کوچولو